آنچه می خوانید نوشته ای است از درددل منتقدانه حسین زمان درباره وضعیت برگزاری کنونی سوگواری امام سوم شیعیان در ایران. لازم به توضیح است که حسین زمان پیش از آنکه خواننده آهنگ های پاپ باشد مدت ها مداحی می کرد بنابراین با این قضیه بیگانه نیست...
چه بر سر آداب و سنن ما آمده است ؟
با اینکه بچه بودم ، حدود ده سالگی ، ماه محرم که می رسید غم وغصه وجودم را میگرفت . مادرم نذر کرده بود که من دهه محرم لباس مشکی به تن کنم . من را بعد از یک دوره بیماری سخت سپرده بود به امام حسین (ع) و بعد از اینکه حاجتش را در همان ایام گرفته بود نذر کرده بود دهه اول ماه محرم من لباس سیاه به تن داشته باشم و من هم این کار را قبول کرده بودم و البته به نوعی هم دوست داشتم . هنوز هم خود را موظف میدانم این کار را انجام دهم .
عشق حسین و اهل بیت حسین از همان کودکی با من عجین شد و شاید کمی عجیب باشد ولی در همان دوران کودکی با خود عهد کردم اگر روزی ازدواج کردم و خداوند دختری به من داد نامش را زینب بگذارم و البته این توفیق نصیبم شد و خداوند دخترم را که سالها قبل از ازدواج زینب نامیده بودم به من هدیه کرد .یادم می آید در همان سالهای کودکی ، وقتی به دبستان می رفتم صبح عاشورا به همراه پدرم به باغ امیر شرفی ( امیدوارم نام درست به یادم مانده باشد )می رفتیم که واقع بود در خیابان دماوند که اگر اشتباه نکنم ایستگاه ارباب مهدی بود یا ایستگاه زرکش . همه هیئات و دستجات عزاداری شرق تهران مسیر خود را بگونه ای تعیین میکردند که حتما از میان این باغ عبور کنند . چقدر با شکوه بود و چقدر زیبا . دود اسپند و عطر گلاب فضای باغ را پر میکرد و آمیخته میشد با عطر و رایحه دل انگیز عشق ورزی خالصانه جماعت عزاداری که سر از پا نمیشناختند . قومیت های مقیم تهران هر یک بگونه ای ارادت خود را به سرور و سالار شهیدان نشان میدادند . من به همراه پدرم در میان جمعیت به تماشا می ایستادم و به تبعیت از مردم و عزاداران آرام آرام به سینه میزدم و یا حسین میگفتم .چقدر با شکوه ، چقدر روحانی و چقدر خالصانه و بی ریا . نمیتوانم کتمان کنم ، عشق به حسین و عاشورای حسین از همان روزها در من شکل گرفت و بعد ها پس از آشنایی با دکتر شریعتی و خواندن کتاب حسین وارث آدم و تعمق در فلسفه قیام امام حسین (ع) در من نهادینه شد . امروز اگر از همه چیز تهی شوم از عشق حسین تهی نخواهم شد .سی سال از انقلاب اسلامی میگذرد . انقلابی که خود را منبعث از نهضت حسین ابن علی (ع) میدانست .
با اینکه بچه بودم ، حدود ده سالگی ، ماه محرم که می رسید غم وغصه وجودم را میگرفت . مادرم نذر کرده بود که من دهه محرم لباس مشکی به تن کنم . من را بعد از یک دوره بیماری سخت سپرده بود به امام حسین (ع) و بعد از اینکه حاجتش را در همان ایام گرفته بود نذر کرده بود دهه اول ماه محرم من لباس سیاه به تن داشته باشم و من هم این کار را قبول کرده بودم و البته به نوعی هم دوست داشتم . هنوز هم خود را موظف میدانم این کار را انجام دهم .
عشق حسین و اهل بیت حسین از همان کودکی با من عجین شد و شاید کمی عجیب باشد ولی در همان دوران کودکی با خود عهد کردم اگر روزی ازدواج کردم و خداوند دختری به من داد نامش را زینب بگذارم و البته این توفیق نصیبم شد و خداوند دخترم را که سالها قبل از ازدواج زینب نامیده بودم به من هدیه کرد .یادم می آید در همان سالهای کودکی ، وقتی به دبستان می رفتم صبح عاشورا به همراه پدرم به باغ امیر شرفی ( امیدوارم نام درست به یادم مانده باشد )می رفتیم که واقع بود در خیابان دماوند که اگر اشتباه نکنم ایستگاه ارباب مهدی بود یا ایستگاه زرکش . همه هیئات و دستجات عزاداری شرق تهران مسیر خود را بگونه ای تعیین میکردند که حتما از میان این باغ عبور کنند . چقدر با شکوه بود و چقدر زیبا . دود اسپند و عطر گلاب فضای باغ را پر میکرد و آمیخته میشد با عطر و رایحه دل انگیز عشق ورزی خالصانه جماعت عزاداری که سر از پا نمیشناختند . قومیت های مقیم تهران هر یک بگونه ای ارادت خود را به سرور و سالار شهیدان نشان میدادند . من به همراه پدرم در میان جمعیت به تماشا می ایستادم و به تبعیت از مردم و عزاداران آرام آرام به سینه میزدم و یا حسین میگفتم .چقدر با شکوه ، چقدر روحانی و چقدر خالصانه و بی ریا . نمیتوانم کتمان کنم ، عشق به حسین و عاشورای حسین از همان روزها در من شکل گرفت و بعد ها پس از آشنایی با دکتر شریعتی و خواندن کتاب حسین وارث آدم و تعمق در فلسفه قیام امام حسین (ع) در من نهادینه شد . امروز اگر از همه چیز تهی شوم از عشق حسین تهی نخواهم شد .سی سال از انقلاب اسلامی میگذرد . انقلابی که خود را منبعث از نهضت حسین ابن علی (ع) میدانست .
قمه زنی رسمی نامیمون در میان برخی سوگواران |
وارد مقولات دیگر نمیشوم تنها نگاهی می اندازم به سنت عزاداری برای امام حسین (ع) . مثل بسیاری از مسائل اعتقادی و دینی که لباس حکومتی به خود پوشیدند ، عزاداری ماه محرم نیز کم کم در خدمت حکومت و دولت در آمد . اداره مساجد و هیئات عزاداری نیز در دست دولت و نهادهای دولتی قرار گرفت . از حالت مردمی خود خارج شد . خلوص نیت و صدق و صفای حسینی از عزاداری ها فاصله گرفت . و جالب است این سالهای اخیر دستورالعمل برای برگزاری عزاداری ها صادر میشود . روحانی چه بگوید ، مداح چه بخواند ، عزادار چگونه عزاداری کند و دستوراتی از این قبیل . دخالت در سنت های دینی و مذهبی و خارج کردن آنها از رویه تاریخی خود باعث بهم ریختگی و آشفتگی شدیدی شد . فقدان انسجام مردمی باعث شد که امروز به فاصله ۵۰ متر هیئت و تکیه بوجود آمده که بدلیل عدم نظارت صحیح که پیشتر توسط بزرگان و ریش سپیدان محل صورت میگرفت عمدتا تبدیل شده اند به محافلی برای سرگرمی و وقت گذرانی و متاسفانه در بسیاری موارد انجام کارهای خلاف و غیر اخلاقی .دیگر آن شور و حرارت حسینی کمتر به چشم میخورد . آنچه به چشم میخورد پرداختن به ظواهر است و چشم و هم چشمی . علامت این هیئت باید از همه علامت ها بزرگتر باشد . آن هیئت امسال کباب کوبیده داده اند ما باید کباب بره بدهیم . طبل این هیئت اندازه مینی بوس است مال هیئت ما باید اندازه اتوبوس باشد . هیئت حاجی فلانی با ریتم تکنو زنجیر میزنن و هیئت فلانی مداحش رپ میخونه . ساعت دو بعد از نیمه شب بیماران از سر و صدای تکایا و هیئت ها آرامش ندارن . در صف نذری ، ظهر عاشورا بر سر گرفتن غذای نذری همدیگر را کتک میزنند . جلودار دسته عزاداری امام حسین (ع) پسر جوانی است با ابروان تتو کرده که هنگام زنجیر زدن خنده از لبهایش نمیافتد . در اطراف دسته جات عزاداری درگیری و مشاجره بین عزاداران و بسیج بکرات مشاهده میشود .اینها و ده ها صحنه دیگر ، صحنه هایی است که در ایام عزاداری محرم در گوشه و کنار این مملکت اسلامی توجه را به خود جلب میکند . واقعا چه بر سر آداب و سنن ما آمده است ؟ هر چه میگردم صداقت و خلوص و یکرنگی و شور و عشق حسینی را که در دوران کودکی و نوجوانی حس کرده بودم نمی یابم . تحمل شنیدن صداهای گوش خراش و ضمخت مداحان صدا و سیمایی را ندارم .
مداحانی که صدایشان کودکان را به وحشت می اندازد و پرده گوش انسان را آزار میدهند و خود را بلبل امام حسین نیز معرفی میکنند که ای کاش خود را با کلاغ مقایسه میکردند . همه حقه و کلک هایی را که بلدند بکار می برند تا اشک مردم را در آورند . در هر هیئتی علاوه بر مداح و روضه خوان عده ای نقش گرم کن مجلس را دارند که ماموریتشان بازی با احساسات و عواطف مردم ساده دل است . جیغ میزنند ، ضجه میکشند و بر سر و صورت می کوبند تا دل مردم را به درد آورند و به قول خودشان مجلس را گرم کنند . غافل از اینکه اشک باید با عشق جاری شود نه با صحنه سازی و تحریک احساسات و عواطف . من دیده ام کودک شیر خواره بیگناه و معصومی را که در دستان خشن و بی رحمشان میگیرند تا به یاد شش ماهه حسین مردم را به گریه بیاندازند . کودک معصوم با هر فریاد وحشتناک مداح و روضه خوان هراسان و وحشت زده اشک می ریزد و عزاداران با گریه او عزاداری میکنند . حالم از این همه ریا و تزویر و اباهه گری بهم میخورد . ای کاش میشد یک بار دیگر به کودکی برمیگشتم و در باغ امیر شرفی در خیابان دماوند تهران به یاد حسین و به عشق حسین خالصانه و بی ریا اشک می ریختم . ای کاش دیگر شاهد این تصاویر زشت نبودم . ای کاش ….
۲ نظر:
باید یا علی گفت و ریشه این ریا کاری ها را از بیخ کند
چی بگم، ای کاش که زیاده و درد دل زیادتر و امام همچنان مظلوم و تنها
ارسال یک نظر