شعر طنز تلخی است که از طریق رایان نامه دریافت نمودم:...
نه تنها پیرهن از چین بیاریمکه اقلامی خفن از چین بیاریم
برای رفع مشکل از جوانان
در این فکریم زن از چین بیاریم
کفن پوشان راه محو فقریم
ولی باید کفن از چین بیاریم
دکانها مملو از پوشاک چینی است
از این پس رختکن از چین بیاریم
اگر آن چیز نیکو را لولو بُرد
نکن شیون لَبَن از چین بیاریم
چراغ مه شکن وقتی نداریم
چراغ مه شکن از چین بیاریم!
هزار و صد تومن لازم اگر شد
هزار و صد تومن از چین بیاریم!
ولی، شاید، اگر، داریم، اما
یقینا، واقعا از چین بیاریم
گلاب قمصر کاشان گران است
بیا مُشک خُتن از چین بیاریم
به هر صورت به سود ماست کلا
اگر حتی لجن از چین بیاریم
به جای رستم دستان و سهراب
اساطیر کهن از چین بیاریم
برای شاعران الفاظ کمیاب
جُعَل، حِربا، زغن از چین بیاریم
پر طاووس در دنیا گران است
دماغ کرگدن از چین بیاریم
اگر با زلزله تهران فرو ریخت
دوباره یک پکن از چین بیاریم
دموکراسی فراوان اولا هست
نباشد ثانیا از چین بیاریم
و آزادی که اصلا مشکلی نیست
ترن پشت ترن از چین بیاریم
دهنها خسته شد از نطقهامان
aیدک باید، دهن از چین بیاریم
ترقه، فشفشه، باروت، موشک
خطرناکه حسن! از چین بیاریم
خلاصه جنس کشور گشته چینی
فقط مانده وطن از چین بیاریم
بیا تا دست یکدیگر بگیریم
و سر تا پا بدن از چین بیاریم
به هر صورت سیاست اینچنین است
به ما هر چی بگن از چین بیاریم
مهدی استاد احمد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر