۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

داستان چند آدم با فرهنگ!

شب گذشته به مهماني شام دعوت شده بوديم. آقايي كه ما را براي شام دعوت كرده بود به تازگي از سفر حج برگشته بودند.با يكي از دوستان در اين مهماني كه در يكي از تالارهاي شهر بود ، همراه شديم. البته اگر قصه همسايگي نبود بنده به اين مهماني نمي رفتم چون اصولا اين مهماني ها را از آن دسته رسم هايي مي دانم كه در سال هاي اخير رواج پيدا كرده كه هيچ نكته مثبت فرهنگي و اجتماعي ندارد و تنها به يك عادت عجيب و تشريفاتي تبديل شده است! شب گذشته در اين مهماني با يك اتفاق عجيب ودر عين حال جالب فرهنگي- اقتصادي روبرو شدم:مهمان ها همگي كنار ميزها نشسته بودند و به قول معروف به شدت از خود پذيرايي مي كردند. ناگهان ديدم همه نگاه ها به يكي از ميزها جلب شد. دو نفر با يكديگر در حال بحث و جدل بودند كه دست آخر يكي از اين دو شرمگينانه ميز را ترك گفت. شگفتي داستان از همين جا شروع شد.آن آقايي كه در حقيقت ميز را تصاحب كرده و آن متجاوز را از حريم ميز خود دور كرده بود يك كيسه بزرگ از جيبش درآورد و زير ميز پنهان كرد و آهسته آهسته تمام ميوه هاي روي ميز را درون كيسه ريخت .جالب اينجا بود كه اين آقا مي انديشيد هيچ كس او را نمي بيند در حالي كه همه چشم ها به آن سو خيره شده بود. از تعجب چشم هايم گرد شد. كنجكاو شدم بدانم اين آقا براي چه اين گونه شخصيت خود را براي شكم پرستي لجن مال مي كند.دوستم را ترغيب كردم تا از او درباره زندگيش بپرسد ...اصولا كساني كه حس ژورناليستي دارند آدم هاي فضولي هستند! اين آقا برايمان از زندگيش گفت و اين كه 5 فرزند دارد و فعلن 3 نفرشان هنوز مجردند.يكي از فرزندان 35 سال سن دارد كه نه شغلي دارد ونه زندگي سالمي!ايشان مي گفت ما هر سه ماه يك بار از كميته امداد 60 هزار تومان دريافت مي كنيم.جالب اين بود كه اين آقا مي گفت كار نمي كند و نيازهاي غذاييش را با اين مهماني ها تامين مي كند.البته ايشان يك نكته شگفت آور ديگر هم به اين قصه افزود و آن اينكه حدود 4 الي 5 نفر هستند كه پاي ثابت اين مهماني ها مي باشند و با دعوت و بدون دعوت خود را مهمان مي كنند.نام تك تك اين افراد را ذكر كرد كه همگي در آن مهماني بودند.البته اين آقاي محترم خودش را در اين ليست قرار نداد!هنگام شام مشاهده نمودم كه از جيب اين آدم با فرهنگ يك كيسه ديگر درآمد و غذاها را درون كيسه قرار داد... هم خجالت كشيدم و هم دلم براي اين آقا سوخت كه وضعيت ما به كجا رسيده...شام كه تمام شد ما هم رفع زحمت كرديم.هنگام بيرون آمدن از سالن با كمال شگفتي ديدم هر 5 نفر يك كيسه به دست گرفته اند و با خرسندي و آرامش در حال ترك كردن اين ضيافت هستند...آري ما ايراني هستيم!

۱۰ نظر:

دایی جان گفت...

درسته که ما ایرانی هستیم.... ولی آیا نباید فقر گریبان گیرمان باشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Unknown گفت...

درود
آخه اين چه مدل فقري هستش؟البته بنده براي فقر ايشونهيچ دليل اعتراضي ندارم بلكه مي گم ما ايروني ها از كجا به كجا رسيديم.

اشک ماه گفت...

سابق برای ممکن بود قسمتی از غذا را در مجالس مذهبی برمی داشتند. اما این کار آقا شبیه فقرایی بود که به مساجد و مراسم ختم وارد میشن تا خوراکی چیزی بهشون برسه.
گرچه مراسم بازگشت حاجی دیگه خیلی تشریفاتی شده شاید بهتر بود به جای مردم دارا گوشت گوسفند را در بین فقرا تقسیم می کرد

اشک ماه گفت...

فکر می کنم حاجی ها به جای این مراسم تشریفاتی گوشت را بین فقرا تقسیم کنند

مهدوی گفت...

سلام
واقعا جای تاسف داره یک ایرانی به خاطر شرایط بد اقتصادی چشمشو روی نگاه های سنگین مردم ببنده و به تکدی گری روی بیاره و به این کار عادت کنه.آیا این حق مردمیه که با عشق یا...هر بار پای صندوق رای میرن به امید...آیا اگر پول نفتمون برای مردم خرج میشد شاهد این مناظر بودیم؟آیا...
پایدار باشید و ماندگار

دررودي گفت...

همه ی رفقای من [گل]

خسته نباشی... وزي هر كسي در جايي افتاده اينم يه جورشه ديگه لابد امسال سال تلاش مضاعف است

منتظرتم

زهره دودانگه گفت...

درود بر شما

من خودم اینجا رو پیدا کردماااا، شما یادتون رفت به من آدرس جدید رو بدین.
از نوشته های شما همیشه بهره مند میشوم

Unknown گفت...

درود
خانم زهره شرمنده.فراموش نمودم...

اشک ماه گفت...

در پست جدیدتون اشکالی ایجاد شده که قابل نظر نوشتن را ندارد

Unknown گفت...

در پاسخ به اشك ماه
فكر نمي كنم اكنون براي پاسخ نهادن مشكلي وجود داشته باشد

جستجو