پيش درآمد: آن چه مي خوانيد مقاله اي است كه حدود يك قرن پيش در يكي از روزنامه هاي ايران منتشر گرديده است. اين روزنامه (كه به دليل انتشار ماهيانه اش به يك ماهنامه تبديل گشته بود ) نام كاوه را براي خويش برگزيده بود. بازتاب اين مقاله (پس ازحدود يك قرن) آن هم براي اولين بار در اينترنت، مي تواند براي پژوهشگران تاريخ ايران زمين بسيار مفيد باشد. چون به هر شكل انديشه هاي نوشتاري گذشتگان ما همچون آيينه اي روبروي ما قرار مي گيرد و ما را در حركت رو به جلو كمك مي نمايد. آن چه اهميت مقاله را دو چندان مي كند، گفتاري است كه نويسنده با رويكردي جامع شناسانه بدان مي پردازد. نويسنده ي نوشتار زير به احتمال قوي تقي زاده است و تاريخ انتشار آن در 7 فروردين 1290 يزگردي مي باشد. حال متن پيش رو:
بلاي عوام و عقل خام
هيچ درد اجتماعي بالاتر از مرض جهل عمومي نيست. مقصود درست آن چيزي است كه در اصطلاح آن را " عوام بودن مردم " گويند. اگر تمام اسباب سعادت و بدبختي شخصي و فردي در دنيا به ترتيب درجات اهميت و تاييد آن اسباب پشت سر هم ترتيب كنيد ، درجه اول را صحت بدن و دوم مال و سوم عقل مي گيرد و باقي اسباب درجه چهارم و پنجم وششم را خواهند داشت. ولي در اسباب خوشبختي يك هيات اجتماعيه و ملت، گذشته از بعضي عوامل طبيعيه خلقت و حوادث كونيه بلاشك علم و تربيت عمومي درجه اول بلااول را دارد و اعظم كل اسباب و عوامل است. عقل فطري درهيات اجتماعيه اگرچه دخالت مهم دارد ولي در مقابل علم عمومي اهميتش كمتر است. مال و ثروت هم تا اندازه اي با علم كسب مي شود. به همين نسبت است بدبختي و ذلت كه بزرگترين سبب آن در يك ملت عامي و امي بودن اكثريت ومخصوصا طبقه عامه آن است و همين است كه "بودن از عوام" بلايي است از بليات دنيا وقومي را كه من حيث المجموع بدين آفت گرفتارند منشا مضحكه ها ي عجيب و مسخره هاي غريبي مي كند كه اطفال تمام عالم براو مي خندند مخصوصا كه آن قوم در تجربه امور اجتماعي هم خام و هم بي تجربه باشند و تازه عنان امور را به دست خود گرفته و مثل طفل بي زبان، افتان و خيزان ،تقليد مردان برنا را مي خواهد دربياورد و ولي وصي هم از نق نق و غرغر و بهانه گيري او تنگ آمده طوعا يا كرا ازقيومت و نظارت دست كشيده و اداره امال و ثروت خود را به خود واگذاشته باشند. عوام يك دسته خصايص مشترك و حالات مخصوص و افق نظر تنگ يك سليقه مخصوص و به ترتيب تفكر و استباح و يك خواص روحي دارد كه مخصوص خود اين طبقه بوده و مشترك بين همه افراد آن و مابه المتياز آن هاست. دهِ خود را مدار دنيا و مركز عالم دانسته و بيگانه را يك قلم دشمن فرض كرده، ميان حرف راست و دروغ فرق نمي تواند بگذارد. سوظن مفرط دارد.به همه حركات و سكنات مردم مردم معاني عجيب مي دهد. چيزهاي كوچك را بزرگ مي كند. در روايت مقرون به دقت نيست و مسامحه دارد، حقايق را با خرافات مخلوط مي كند، در علم حسيات خود را وارد مي كند و هميشه آن چه را قدري قرابت دارد ترجيح مي دهد و از همه بدتر محدودي خيال و تنگي افق است كه مصدر مضحكه هاي تصور ناپذير"تاريخي" مي شود. يكي از خواص عوام و عقل خام اين است كه قاعده ي قياس منصفانه ندارد و هيچ وقت خود را به جاي آن شخص يا جماعتي كه آن ها را تنفيذ مي كند، نگذاشته و معايبي را كه در ديگران مي بيند و مي خندد هيچ وقت نظير و يا عين آن ها را در خود نمي بيند مثلا يك بروجردي اگر بشنود يا بخواند كه در هند زن زنده و جوان مرد مرده را با جسد خود او با هم مي سوزانند و در چين بعضي خود را زير ارابه اي كه بت بزرگ در روي آن حمل مي شود انداخته و خود را قرباني مي كنند و در فرنگستان قورباغه را مي خورند و باز در فرنگ مردها با زن ها مي رقصند اين قدر تعجب مي كند كه يك ساعت لا حول مي خواند ولي همان شخص پس از فراغت از لاحول خواندن به عجله يك قمه و دو زرع چلوار برداشته به ميدان عمومي شهر مي شتابد كه در جلوي روي مردم سر خود را با عده ي كثير ديگر براي ثواب اخروي بشكافد و يك روز ديگر شتر بزرگي را باجمعي ديگر پاره كرده و يك قسمت از آن را به خانه آورده و كباب كرده پهلوي منقل لميده و بعد وافور خودش را مي كشد و بعضي ديگر از مسلمانان صحيح الا عتقاد هر روز زن خود را كتك مبصوطي زده بعد براي تماشاي هم جنس خود بيرون ها مي روند و همه ي اين اعمال را طبيعي و معمولي و مطابق ذوق و عقل تصور مي كنند بدون آن كه ملتفت شوند اين اعمال از كارهايي كه او را به تعجب مي آورد كمتر عجيب نيست.
۲ نظر:
vaghean ke in aghai taghizade 100 sale az mane be estelah khavas jelotar bode az shoma ham be khater gherdavari in matlab motshakeram
حرف درستی که تقیزاده گفته را جامعهشناسان امروز ما علمیتر و کاربردیتر و موشکافانهتر بیان کردهاند. چه خوب است رفرنسها را علمیتر کنیم.
ارسال یک نظر