نامه اي كه در زير مي خوانيد توسط يكي از روزنامه نگاران قديمي ايران براي وزيرارشاد دوران اصلاحات ( آقاي مسجد جامعي ) نگاشته شده است. اهميت نامه از آن جهت است كه واقعيات زيادي درباره مطبوعات و روزنامه نگاران به شكل صريح و بي پرده بازگو شده است. آقاي حيدري كه اين نامه را نگاشته چند دهه در مطبوعات ايران به شكل حرفه اي فعاليت داشته است. ايشان در نشرياتي چون گزارش و خواندني وقبل از آن در روزنامه اطلاعات نقش سردبيري را داشتند. اين نامه چند سال پيش در يك نشريه داخلي منشر شد كه البته مقدمه اي نيز توسط اين استاد گرانقدر بر آن افزوده گشت. ابتدا اين مقدمه و پس از آن متن كامل نامه آورده خواهد شد.گمان مي برم اين نامه براي اولين بار در اين جا منعكس شده باشد...
مقدمه ي استاد حيدري: بعد از ارسال نامه با پست سفارشي ، در اواخر بهمن 82 ، از دفتر وزير تماس گرفتند و خواهان نامه هاي تسليمي به آقاي سيد محمد خاتمي ( سال 1370) و عطاالله مهاجراني( سال 1377) شدند. گفتم نامه ها بايد در بايگاني وزارت باشد. گفتند نيست، گفتم چشم شما روشن! روز 26 فروردين 1383 از دفتر آقاي صحفي معاون مطبوعاتي و تبليغاتي وزارت فرهنگ و ارشاد تماس گرفتند و خواستند كه به ملاقات وي بروم. ساعت 11 روز بعد (27/1/1383) رفتم. وزير نامه اي را ضميمه من كرده و به صحفي ارجاع داده بود. آقاي صحفي توضيحاتي خواست. من وضع مطبوعات را با بي پروايي برايش شرح دادم. از مرحله صدر امتياز گرفته تا صلاحيت مديران و شاغلان در رده هاي بالاي مطبوعات و از مافيا بازي در توزيع يارانه مطبوعاتي گرفته تا تبديل شدن مطبوعات به مراكز كلاشي، مردم فريبي و درغ پردازي. راجع به مطبوعات سياسي و مطبوعات عامه فريب توضيح دادم و حتا به صراحت گفتم مسوولان وزارت ارشاد خودشان به اين اوضاع دامن مي زنند. در مورد مافياي شركتهاي تبليغاتي و توزيع هم با همان بي پروايي سخن گفتم. آقاي صحفي غالب نظريات مرا تاييد كرد اما در هر مقطع بهانه اي مي آورد كه ما نمي توانيم خيلي جدي با اين مسايل برخورد كنيم. در پايان اين مذاكرات من رونوشت نامه اي را كه خودم و گروهي از روزنامه نگاران قديمي در سال 1375 به مجلس نوشته و تسليم كرده بوديم به آقاي صحفي تسليم كردم و گفتم : ما هميشه به وظيفه خود عمل كرده ايم ولي حكومت گران نخواسته اند واقعيات را ببينند. ديگر از دست ما كاري ساخته نيست... و گفتم من آنچه شرط بلاغ است گفتم... و البته مقصودم "ما" بود نه "من"!
و اما متن نامه:
جناب آقاي احمد مسجد جامعي
وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي
پس از تقديم سلام و احترام، تقاضا دارم براي رعايت حرمت و شرف قلم هم كه شده ، دست كم زحمت خواندن اين نامه را پذيرا شويد. اگر مندرجات آن بر شما تاثير گذاشت كه جاي بسي خوشحالي و اميدواري خواهد بود و چنان چه مطالب آن را در خور اعتنا ندانستيد دست كم بر يك نويسنده و روزنامه نگار حرفه اي با 43 سال سابقه ، منت گذاشته ايد. در چنين حالتي، فقط دستور دهيد اين نامه را كه مي تواند وصيت نامه ي او تلقي شود به بايگاني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بسپارند.
جناب آقاي مسجد جامعي : من يكي از معدود روزنامه نگاران قديمي زنده اي هستم كه بهترين سال هاي عمر خود را براي تصحيح مسير غلط روزنامه نگاري در ايران صرف كردند. كار مشقت بار اين گروه كه از سالهاي قبل از انقلاب آغاز شده بود با دشواري شگفت انگيزي كه تصور آن براي نسل كنوني غير ممكن به نظر مي رسد پيش مي رفت. اما هر چه بود آنها توانستند تا حدي به هدف هاي زير برسند:
- باژگونه گرداندن اين باور كه مطبوعات ابزار رسيدن به قدرت سياسي- اقتصادي هستند، مديران آن حرف اول و آخر را مي زنند و بند و بست با آنها به معناي اعمال كنترل بر نشريات است. در آن زمان نويسندگان ، خبرنگاران و ساير كاركنان تحريري و غير تحريري مطبوعات به عنوان عناصر تعيين كننده در حيات و ممات مطبوعات را در اعتراض به عملكرد رژيم پيشين و تحميل سانسور بر مطبوعات، سازماندهي كنند.
- روزنامه نگاري ايران به سوي حرفه اي شدن پيش مي رفت. بدين معني كه شاغلين در تحريريه ها و نيز مشاغل ديگر مطبوعات ، از جهات مادي و معنوي به آن ميزان از حقوق قانوني و طبيعي خود رسيده بودند كه مي شد از آنان توقع رعايت اخلاق حرفه اي ، استقلال و نوآوري داشت. به همان موازات، نهاد مستقل روزنامه نگاري كشور( سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران) مي كوشيد مانع ورود افراد فاقد صلاحيت علمي، حرفه اي و اخلاقي به اين عرصه شود. اين نهاد اقداماتي را هم آغاز كرده بود تا عناصر فاقد صلاحيت حرفه اي- اخلاقي از مطبوعات طرد شوند.
- اجراي برنامه هايي آغاز شده بود تا مطبوعاتي ها نه تنها از خود سانسوري بپرهيزند، بلكه در برابر سانسور رسمي هم به شيوه هاي مختلف مقاومت كرده و منافع عمومي و شرافت حرفه اي را فداي منافع افراد و گروه هاي صاحب نفوذ نكنند.
براي حفظ اين دستاوردها اهرم ها و ضمانت هاي اجرايي لازم هم شده بود و اگر چه مقامات رژيم گذشته در برابر اين روند موانع گوناني ايجاد مي كردند، مع هذا كارها در حد قابل قبولي پيش مي رفت.
پس از پيروزي انقلاب، اين اميد وجود داشت كه دولتمردان جديد ديدگاه هاي مطرود و مخرب در مورد مطبوعات را به دور افكنند و شرايطي فراهم سازند تا مطبوعات ايران بر جايگاه راستين خويش استوار شود و روزنامه نگاران بتوانند نقش و جايگاه راستين خويش را فارغ از دخالت سليقه اي و هدفمند ارباب قدرت انجام دهند. انصاف حكم مي كند ياداور شوم كه برخي از دولتمردان صدر انقلاب به اين واقعيت توجه داشتند و حسن نيت لازم را هم نشان مي دادند. اما اين شرايط ديري نپاييد و به دلايلي كه در نامه مورخ 20/2/1377 خطاب به آقاي سيد عطاالله مهاجراني – سلف جنابعالي در وزارت ارشاد- به ايجاز شرح داده ام، بي عملي اكثريت دولتمردان و حضور خيل عظيمي فرصت طلب در كسوت روزنامه نگاري، شرايطي فراهم آورد تا تعطيلي مطبوعات و خانه نشين كردن روزنامه نگاران حرفه اي ، موجه جلوه داده شود و كشور از يكي از مهم ترين ابزارهاي فرهنگ سازي و توسعه محروم بماند. از اوايل دهه ي پيش، آن طرز تفكر تفريطي جاي خود را به انديشه هاي افراطي و غير مسوولانه داد و در آستانه ي آغاز دوره هاي موسوم به سازندگي و اصلاحات دوم خردادي، روزنامه نگاري بار ديگر به عنوان ابزاري براي رسيدن به اهداف سياسي و اقتصادي در كانون توجه دولتمردان تصميم گيرنده قرار گرفت. بدين ترتيب تعداد زيادي امتياز براي رسيدن به افراد وابسته به مشاغل و صنوف گوناگوني كه كمترين آشنايي و تجربه در اين رشته را هم نداشتند، صادر شد و عده ي زيادي نيز يك شبه كسوت روزنامه نگاري پوشيدند. حتا وزارت ارشاد بدون توجه به اين واقعيت كه روزنامه نگاري، حرفه اي كاربردي است و با گنجاندن مشتي محفوظات در مغز افراد، نمي توان از آنها روزنامه نگار ساخت، تبديل به توليد روزنامه نگار شد!
بي ترديد جنابعالي در جريان افراط ها ، بي رسمي ها و بازنگري هاي مرتبط با مطبوعات در سال هاي اخير بوده ايد. با اين وجود اجازه مي خواهم توجه شما را به نامه مورخه 20/12/1377 خودم به جناب آقاي مهاجراني جلب كنم ( طبعا اين نامه، همراه با نامه اي كه در 17/1/1370 خطاب به جناب آقاي سيد محمد خاتمي وزير وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي نوشته ام و به شماره 5533 در دفتر وزارتي ثبت شده، بايد در بايگاني وزارت خانه موجود باشد.)
هم جناب آقاي خاتمي و هم جناب آقاي مهاجراني اذعان كردند آن چه در نامه ها ذكر شده بود بي طرفانه، واقع بينانه و " يك حجت تاريخي" است. اما متاسفانه هيچ اقدامي در جهت متوقف ساختن روند انحرافي حاكم بر مطبوعات انجام نشد و بدين لحاظ جنابعالي زماني در راس وزارت ارشاد قرار گرفتيد كه بي رسمي ها و انحراف ها در زمينه ي روزنامه نگاري به مرحله ي هشداردهنده اي رسيده بود. و متاسفم كه بايد ياداور شوم در دوره جنابعالي نيز هيچ اقدامي در راستاي متوقف ساختن اين روند و پي افكندن شالوده اي استوار براي جامعه مطبوعاتي كشور، انجام نشده است. اكنون هزار و چند صد امتياز انتشار نشريه ( روزنامه، هفته نامه، ماهنامه و فصلنامه) در دست افراد و مديران نهادهايي است كه بسياري از آن ها نه فقط از اوليه ترين اصول روزنامه نگاري بي اطلاعند، بلكه اين امتياز ها را به مثابه ي مجوزهايي مي پندارند كه اجازه مي دهد از آنها براي رسيدن به مقاصد شخصي يا جناحي استفاده كنند. بسياري از ارگانها و سازمان ها كه طبق قانون حق ندارند جز يك بولتن داخلي انتشار دهند، صاحب يك يا چند نشريه با گستره ي توزيع سراسري هستند و با صرف بودجه هاي كلان آن ها را انتشار مي دهند تا عملكرد مديران همان مجموعه را تبليغ و توجيه كنند. بيشترين امكانات و يارانه ها در اختيار روزنامه ها ، هفته نامه ها و ماهنامه هايي قرار مي گيرد كه يا دولتي هستند و يا متعلق به شركت ها و موسساتي كه به نحوي زير مجموعه دولت و نهادها محسوب مي شوند.بخش بزرگ ديگري از امكانات نيز به روزنامه ها و نشريات ادواري احزاب و گروه ها تعلق مي گيرد. حتا صنايع وابسته به دولت صاحب نشريه هايي هستند كه از لحاظ مخارج چند برابر نشريات عادي هزينه دارند، اما محتويات آن ها فقط به تعريف و تمجيد عملكرد مديران نالايق و يا زمينه سازي براي اجراي برنامه هاي غير كارشناسي و غالبا زيان آور محدود است. بر اين مجموعه بايد نشريه هاي مبتذل عامه پسندي را كه جز رواج ابتذال و چاپ مطالبي كه باعث از خود بيگانگي مردم ما مي شود، نيز اضافه كرد. متاسفانه تعداد اين گونه نشريات هر روز بيش تر مي شود. به دليل اين شرايط و بسياري ناهنجاري هاي ديگر، اقبال مردم به مطبوعات واقعي كاهش يافته و لاجرم شمارگان فروش ان ها افت وحشت انگيزي كرده است. شبكه هاي توزيع نشريات نيز از باند بازي و رانت خواري مصون نمانده اند و كمترين مسووليتي در زمينه ي توزيع نشريات خصوصي و تامين منابع آن ها براي خود قائل نيستند. وضع توزيع آگهي هاي دولتي، نيمه دولتي وخصوصي از اين هم اسف انگيزتر است. در موارد متعددي شنيده شده كه در بسياري از موسسات و شركت ها واگذاري آگهي به شيوه هاي غير متعارفي انجام مي شود. برخي شنيده ها حاكي است كه گروهي از فعالان در روابط عمومي ها، باندهاي پنهان تشكيل داده اند و فقط به نشرياتي آگهي مي دهند كه گردانندگان آنها بپذيرند علاوه بر ستايش بي قيد و شرط مديران سازمان آگهي دهنده ، بخش عمده بهاي آگهي ها را تقديم واسطه هاي همان روابط عمومي ها كنند. نيز، رسم شده است كه يك نشريه تعدادي از صفحات خود را به يك سازمان اختصاص دهد و در ازاي مبلغي ثابت، بلندگوي تبليغاتي آن سازمان باشد و...و صدها ناهنجاري ديگركه بازگويي آنها از حوصله اين نامه فراتر است، اما به هر حال جا دارد دستور فرماييد در اين موارد تحقيق دقيق و بي طرفانه اي انجام شود. گرچه مي توان فرض را بر خوشبيني گذاشت و برخي موارد ذكر شده در بالا را محصول شايعه پراكني دانست. اما نمي توان به وضع اسف بار روزنامه نگاران واقعي، يعني خبرنگاران، گزارش نويسان، تحليل گران، عكاسان خبري و ساير دست اندركاران تهيه ي مطالب و محتويات نشريات اشاره نكرد و اگر مايليد از شرايط كار و زندگي آنها بيشتر آگاه شويد، دستور فرماييد متن كامل 202 روزنامه نگار را خطاب به هيات مديره ي انجمن صنفي روزنامه نگاران كه روز 15/10/1382 منتشر شد، به حضورتان تقديم كنند.
جناب آقاي مسجد جامعي:
نام جنابعالي نيز در تاريخ مطبوعات ايران به عنوان متولي اصلي مطبوعات در يك دوره ي زماني، ثبت خواهد شد. راضي نشويد در مقابل نام شما هم بنويسند وزيري بود كه نشست و پس رفت روزنامه نگاري ايران را با بي تفاوتي نظاره كرد. خوشبختانه در ميان نسل جديد روزنامه نگاران ايران جوان مستعد، علاقمند و مسووليت شناس كم نيستند ولذا اگر امور مطبوعات به سمت هنجارهاي راستين روزنامه نگاري حرفه اي هدايت شود، مي توان اميدوار بود كه در مدتي كوتاه جبران مافات بشود و كشور ما بتواند از نعمت وجود نشرياتي فرهنگ ساز كه به عنوان اصلي توسعه واقعي به جنگ كج روي ها خواهند رفت، بهره مند شود.
اگر جنابعالي به وظيفه تاريخي خود در اين زمينه عمل كنيد مطمئن باشيد كه از همراهي و حمايت روزنامه نگاران واقعي – هم نسل گذشته و هم نسل جديد- برخوردار خواهيد بود و مشاهده خواهيد كرد كه چه اشتياق سوزاني براي خاتمه دادن به وضعيت ناهنجار كنوني در بين خيل عظيمي از روزنامه نگاران شرافتمند اين كشور وجود دارد.
با تشكر از توجه و حوصله شما
محمد اسماعيل حيدر علي( محمد حيدري)
۸ نظر:
نامه را خواندم.
مثل تمام ایران بوی فساد می دهد.
بعید می دانم که کسی بتواند به این زودی ها این مشکلات را حل کند.
تازه شما که وزیر ارشاد اصلاحات را مثال زدید، اصلا برای وزیر ارشاد اصولگرایی می توان چنین نامه ای داد؟!
سلام
ممنون بابت انتشار
سلام
نامه خوب و قابل تاملی است
به نظر من روزنامه نگاری نه در زمان رژیم گذشته از جایگاه بایسته و شایسته خود برخوردار بود و نه در زمان حال .
کار روزنامه نگاری پیوند عمیقی با مباحث سیاسی دارد روزنامه ها و مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی حلقه واسط بین حکومت و مردمند . رسیدن اینان به جایگاه بایسته خود ، مستلزم به رسمیت شناختن فعالیت مستقل آنان است . معمولا نظامهای سیاسی بسته و توتالیتر ، روزنامه نگاران را ملزم می کنند تا در چارچوب منویات آنان کار کنند و همین هم مشکل ایجاد می کند
بسیاری از سخنان آقای حیدری درست است اما از آنجا که انسان بیموضع نداریم نشریهی بیموضع هم بیمعنی است. تنها راه، رعایت قواعد بازی یا همان قانون است. اگر قانون درست وضع شود و درست اجرا شود تمام مشکلاتی که آقای حیدری گفتهاند حل میشود و نشریات با گرایشها و وابستگیهای خاص میتوانند فعالیت کنند و هیچ مشکلی هم به وجود نخواهد آمد.
درود من بر شما
كمش گرامي سخن شما كاملن منطقي است منتها يك نكته را بايد ياداوري نمايم:گرايش سياسي هيچگاه در حرفه روزنامه نگاري نبايد نمود پيدا كند و جهت گيري هاي سياسي باعث پديد آمدن جبهه بندي سياسي خاصي در آن نشريه شود...نشريه حرفه اي نشريه اي است كه همه ديدگاه ها فارغ از نوع گرايش سياسي بيان شود و هيچ خبر و تفسيري به دليل نوع بينش متفاوت سياسي سانسور و تحريف نشود.اگر توانستم در اين باره بيشتر مي نويسم...
سلام
بخاطر همین اوضاع شلم شوربا ودرهم ریخته است که هیچگاه نمی توان مطبوعات درایران را رکن پنجم دموکراسی بشمار آورد .چون درجایگاه واقعی خود قرار ندارد مثل خیلی چیزهای دیگر
نمیدانم تلقی شما از گرایش سیاسی چیست اما به نظرم داشتن یک مرام یا طرز فکر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی مشخص برای یک نشریه نه تنها اشکالی ندارد که لازم است. مهم این است که اصول حرفهای را رعایت کند.
از اینکه بگذریم به نظرم در عمل امکان ندارد نشریهای بتواند بیطرف باشد. با این حال منتظر نوشتهی شما خواهم بود.
قهر قلم[گل]
از اینکه سر می زنید متشکرم
قلمتان سبز باد
منتظرتم
ارسال یک نظر